فدراليسم در آلمان*

 

نوشتة اورزولا مونش و كرستين مروالت

ترجمه: ناصر ايرانپور

 

در آلمان در بسياري جاها به علائمي برخورد مي‌كنيم كه دال بر وجود سيستم فدراتيو در اين كشور مي‌باشد، براي نمونه در مرزهاي دولتي; مثلاً كسي كه از دانمارك با كشتي به جزيرة فهمارن مي‌آيد، هنگام ورود علاوه بر تابلوي «جمهوري فدرال آلمان» به تابلويي برخورد مي‌كند كه بر آن نوشته شده: «ايالت شلزويگ هولشتاين، سرزمين افقها». و يا مثلاً اگر در اتوبان مونيخ ـ شتوتگارت** در راه باشيم تابلويي با عبارت «به اميد ديدار مجدد در ايالت بايرن» و چند كيلومتر جلوتر «به بادن‌ورتمبرگ خوش آمديد.» را مي‌بينيم كه حكايت از گذر از مرز دو ايالت مزبور مي‌كند.  مضاف بر اينها، بر همگان روشن است كه در آلمان نه تنها وزارتخانه‌هاي فدرال، بلكه در سطح ايالتها هم وزراتخانه‌هاي متعددي وجود دارند. بنابراين در جمهوري فدرال آلمان تنها در برلين سياست‌گذاري نمي‌شود، بلكه ايالتها نيز از توان و امكانات سازندگي برخوردارند.

 

در تعريف سادة كلمه «فدراليسم» به آن اصل سازماندهي دولتي گفته مي‌شود كه بر اساس آن كشور به واحدهاي مختلفي تقسيم مي‌شود و هر يك از اين واحدها وظايف خاص خود را دارند و از هويت دولتي برخوردارند. ميزان نسبتاً بالاي خودمختاري دولتهاي عضو در نظام فدراتيو (ايالتها) از حقانيت، حقوق و اختيارات مستقل آنها و همچنين از اين امر عيان مي‌گردد كه دولت مركزي قادر نيست خودسرانه و بدون رضايت ايالتها حقوق و اختيارات آنها را محدود سازد.

 

ساختارهاي سياسي

 

صفت «فدرال» در نام «جمهوري فدرال آلمان» كاراكتر دولتي اين كشور را نشان مي‌دهد و بيانگر اين است كه اين كشور جمهوري‌اي است كه از اتحاد سرزمينهاي مختلف بوجود آمده و در آن دولت فدرال بعنوان دولت مركزي و ايالتها بعنوان دولتهاي عضو و منطقه‌اي وجود دارند.

 

ايالتهايي كه با اتحاد خود در سال 1949 جمهوري فدرال آلمان را بوجود آوردند شلزويگ‌هولشتاين، نيدرزاكسن، نوردراين‌وستفالن، هسن، راين‌لاندفالتس، بايرن، بادن، وورتنبرگ‌ـ‌بادن، وورتنبرگ‌ـ‌هوهن‌تسولرن و همچنين ايالتهاي تك‌شهري هامبورگ و برمن بودند. سه ايالت بادن، وورتنبرگ‌‌ـ‌بادن و وورتنبرگ‌ـ‌هوهن‌تسولرن در سال 1952 با هم متحد شدند و ايالت بادن‌ـ‌وورتنبرگ را بوجود آوردند. تا 1990 كه آلمان شرقي و غربي مجدداً متحد گرديدند برلين غربي موقعيت ويژه داشت: دولتهاي غربي پيروزمند در جنگ جهاني دوم موافقت با قانون اساسي آلمان و قانون ايالت برلين غربي را مشروط به اين كرده بودند كه برلين عضويت با حق رأي در مجلس فدرال و همچنين در شوراي فدرال آلمان را نداشته باشد. مضاف بر اين آنها  تعيين كرده بودند كه برلين غربي نبايد تحت حاكميت دولت فدرال آلمان باشد. به همين دليل نمايندگان برلين غربي كه در مجلس فدرال آلمان بودند، نه از جانب مردم، بلكه از طرف مجلس ايالتي برلين انتخاب مي‌شدند. آنها همانند نمايندگان برلين در شوراي فدرال حق رأي نداشتند.

 

ايالت زارلند در سال 1957 و پس از يك رفراندوم همگاني به جمهوري فدرال آلمان ملحق گرديد. با اتحاد آلمان در سال 1990 ايالتهاي مكلمبورگ‌ـ‌فورپومرن،  زاكسن‌ـ‌انهالت، براندنبورگ، تورينگن و زاكسن نيز وارد جمهوري فدرال آلمان شدند.    

 

هويت و استقلال دولتي

 

در آلمان هم دولت مركزي و هم هر يك از ايالتها قانون اساسي خود، نهادها و ارگانهاي قانوني جداگانة خود، مسئولين خاص خود و حوزة اختيارات معين و تعريف شدة خود را دارند و هر دو سطح هويت دولتي خود را دارند. مخصوصاً وجود نهادهاي قانوني مختلف در سطح فدرال و سطح ايالتها استقلال اين دو سطح از يكديگر را به روشني نشان مي‌دهد.

 

پارلمان و حكومت. هم دولت فدرال و هم ايالتها بر پاية سيستم پارلماني بنا شده‌اند، به اين معني كه نظام دمكراسي در آلمان (مثلاً برعكس سويس) «دمكراسي باواسطه» است، به اين معني كه ارادة خلق از طريق نمايندگان مردم تبلور مي‌يابد. آلمان در حال حاضر مركب از يك دولت فدرال و 16 دولت ايالتي مي‌باشد. مردم آلمان در سطح فدرال نمايندگان خود را به پارلمان فدرال مي‌فرستند و در پايان انتخابات، حزبي كه بزرگترين فراكسيون را در مجلس فدرال تشكيل مي‌دهد (چنانچه اكثريت مطلق نداشته باشد تا خود به تنهايي از ميان خود صدراعظم را انتخاب كند) با حزب يا احزابي نزديك به خود وارد ائتلاف مي‌شود و آنها با هم صدر اعظم را برمي‌گزينند. سپس صدراعظم اعضاي كابينه را منصوب و براي تأييد به رئيس جمهور معرفي مي‌كند و بدين ترتيب دولت فدرال تشكيل مي‌شود. در هر يك از 16 ايالت نيز مردم نمايندگان خود را به پارلمان ايالتي مي‌فرستند و بعد از انتخابات، حزبي كه بزرگترين فراكسيون را تشكيل مي‌دهد، اگر اكثريت مطلق را داشته باشد (كه خيلي كم اتفاق مي‌افتد) خود از ميان خود نخست‌وزير را برمي‌گزيند و اگر هم با حزبي ديگر اكثريت مطلق را تشكيل دهد، اين كار را مي‌كند و نخست‌وزير را انتخاب مي‌كند. نخست‌وزير هم كابينه را تشكيل مي‌دهد. رسم بر اين است كه يكي از اعضاي كابينة فدرال كه به حزب كوچكتر در ائتلاف تشكيل دهندة دولت فدرال تعلق دارد معاون صدراعظم مي‌شود. براي نمونه در حال حاضر معاون صدراعظم آلمان يوشكا فيشر از حزب سبزها مي‌باشد. رئيس جمهور در آلمان نقش سمبوليك دارد و كل آلمان را در عرصة بين‌المللي نمايندگي مي‌كند و اجازة دخالت در سياست جاري كشور را ندارد. به همين دليل وي مستقيم نه از طرف مردم، بلكه «گردهمايي فدرال» (Bundesversammlung) انتخاب مي‌شود. اين مجمع تركيبي است از كل نمايندگان پارلمان فدرال و به همين تعداد از نمايندگان 16 پارلمان ايالتي است كه هر 5 سال يكبار براي انتخاب رئيس جمهور تشكيل مي‌شود.

 

دستگاه اداري. هم دولت فدرال و هم دولتهاي ايالتي خودگردان هستند و دستگاه اداري جداگانة خود را دارند و وظايف آنها دقيقاً معين شده است. اما چون دستگاههاي اداري ايالتها علاوه بر اجراي قوانين ايالتي تا اندازة زيادي مسئول اجراي قوانين فدرال نيز هستند، اين ارگانها از اهميت بيشتري به نسبت دستگاه اداري فدرال برخوردارند. در واقع ادارات ايالتي (و شهري) دستگاه اداري دولتي جمهوري فدرال آلمان را به نمايش مي‌گذارند.

 

دستگاه قضايي. هر كدام از دولت سطح فدرال و ايالتها دادگاههاي مختلف خود را دارند. شهروندان براي حل دعاوي حقوقي‌شان ابتدا با دادگاهها در سطح ايالتها تماس مي‌گيرند، مثلاً چنانچه آنها به خاطر يك تصادف رانندگي اقامة دعوا كنند و يا به خاطر صدور اجازة ساختمانسازي از ارگاني شكايت ‌كنند. دادگاههاي فدرال ـ يعني ديوان عالي كشور، ديوان عدالت اداري، دادگاه فدرال براي امور مالي، دادگاه فدرال كار، دادگاه فدرال براي امور اجتماعي ـ بالاترين مرحلة قانوني و شاخه‌هاي مختلف دادگاهي در سيستم قضايي مي‌باشند. حتي دادگاه قانون اساسي نيز به دادگاه قانون اساسي فدرال و دادگاهاي قانون اساسي ايالتي تقسيم شده است.

 

احزاب سياسي. متفقين از همان تابستان و پاييز سال 1945 شروع كردند [ابتدا در سطح ايالتها] به حزب سوسيال دمكرات آلمان، حزب دمكرات مسيحي آلمان و حزب سوسيال مسيحي و همچنين به احزاب ليبرال اجازة فعاليت بدهند. بنابراين احزاب سياسي قبل از تشكيل جمهوري فدرال آلمان در بنيانگذاري دمكراسي و بناي نهادهاي سياسي در آلمان شركت نمودند. اعطاي اجازة فعاليت مجدد به احزاب  و يا تشكيل احزاب جديد در سطح ايالتها باعث اين شد كه سيستم احزاب در سطح فدرال نيز از فدراليسم تأثير پذيرد. براي نمونه در سالهاي نخست تشكيل جمهوري فدرال آلمان احزابي وجود داشتند كه گرايشات منطقه‌اي قوي داشتند. مثلاً  «حزب آلمان» كه تنها در شمال آلمان فعاليت مي‌كرد. مضاف بر اين احزاب سراسري قديمي نيز خود را بر اساس اصول فدراليستي سازماندهي كردند و شاخه‌هاي ايالتي بنياد نهادند. بنابراين ساختار احزاب سياسي آلمان خصلت‌نماي سيستم فدراتيو در اين كشور مي‌باشد. البته حزب سوسيال مسيحي يك حالت ويژه دارد. اين جريان يك حزب مستقل است و خود را بعنوان حزب برادر حزب دمكرات مسيحي آلمان معرفي مي‌كند. حزب سوسيال مسيحي فعاليت خود را محدود به ايالت بايرن كرده و در مقابل حزب دمكرات مسيحي در اين ايالت تشكيلات و فعاليت ندارد. فعاليت احزاب در زمينة شكل‌دادن به ارادة سياسي مردم، خود را هم در انتخابات مجلس فدرال و هم در انتخابات پارلمانهاي ايالتهاي مختلف آلمان نشان مي‌دهد. احزاب از طريق سازماندهي فدراتيو و تقسيم‌بندي‌شان به شاخه‌هاي ايالتي بهتر و مؤئرتر مي‌توانند مدافع منافع ايالت مربوطة خود باشند، آن هم هم درمبارزات انتخاباتي، هم در خود پارلمان و هم در مقابل ارگانهاي مركزي حزب. در اعطاي پست و سمت در سطح فدرال احزاب و عضوگيري براي ارگانهاي مركزي آنها پيوسته تلاش مي‌شود كه تعادل مناسبي بين ايالتهاي مختلف برقرار باشد و همة آنها بطور مناسب نمايندگي داشته باشند. در پارلمان فدرال نيز در داخل فراكسيونهاي احزاب بزرگ گروههاي جداگانه‌اي از نمايندگان ايالتهاي مختلف تشكيل مي‌شوند [مثلاً گروه نمايندگان ايالت نوردراين‌وستفالن در فراكسيون حزب سوسيال دمكرات]، تا بهتر بتوانند منافع ايالت خود را در شورها و مذاكرات مجلس فدرال نمايندگي كنند. در اشغال ارگانهاي رهبري كنندة فراكسيونهاي مجلس و انتخاب اعضاي كابينة دولت اين امر كه كانديد از كدام ايالت مي‌آيد نقش مهمي بازي مي‌كند و اينجا نيز سعي مي‌شود توازني بين ايالتهاي مختلاف ايجاد شود و همه به نسبت جمعيت دخيل داده شوند. 

  

احزاب مهمترين مؤلفة دمكراسي هستند. دمكراسي بدون احزاب قابل تصور نيست. در آلمان در واقع قريب 35 حزب فعاليت دارند. ولي با توجه به مانع 5 درصدي براي ورود به پارلمان تنها 6 حزب توانسته‌اند به پارلمان راه يابند. همة اين احزاب حداقل در چند تا از ايالتها حاكميت دارند. در حال حاضر در سطح فدرال ائتلاف حزب سوسيال دمكرات و حزب سبزها حكومت مي‌كند، در حاليكه حاكميت در دولتهاي ايالتي بيشتر در دست حزب دمكرات مسيحي مي‌باشد. اهرم تأثيرگزاري ايالتها بر سياست حكومت فدرال و همچنين كنترل آن شوراي 69 نفرة ايالتها مي‌باشد كه هر ايالت بسته به جمعيت خود 3 الي 6 نماينده در آن دارد. شوراي فدرال در كنار ايالتها مهمترين عنصر فدراليسم در آلمان مي‌باشد. از طريق اين ارگان حتي اپوزيسيون هم در سطح فدرال حكومت مي‌كند. رياست شوراي فدرال هر سال در اختيار يكي از ايالتهاست. لازم به تذكر است كه كل جمعيت آلمان 82 ميليون نفر مي‌باشد:

 

 

ايالت

ائتلاف يا حزب حاكم در ايالتها در سال 2002

جمعيت (به ميليون)

تعداد عضو در شوراي فدرال

1

برلين

حزب سوسيال‌دمكرات و حزب سوسياليسم دمكراتيك

3،4

????

2

مكلمبورگ‌‌فورپومرن

حزب سوسيال‌دمكرات و حزب سوسياليسم دمكراتيك

1،8

???

3

شلزويگ‌هولشتاين

حزب سوسيال‌دمكرات و حزب سبزها

2،8

????

4

نوردراين‌وستفالن

حزب سوسيال‌دمكرات و حزب سبزها

18،0

??????

5

راين‌لندفالتس

حزب سوسيال‌دمكرات و حزب دمكراتهاي آزاد (ليبرالها)

4،0

????

6

برمن

حزب سوسيال‌دمكرات و حزب دمكرات مسيحي

0،7

???

7

براندنبورگ

حزب سوسيال‌دمكرات و حزب دمكرات مسيحي

2،6

????

8

هامبورگ

حزب دمكرات مسيحي و حزب دمكراتهاي آزاد و «حزب شيلي»

1،7

???

9

نيدرزاكسن

حزب دمكرات مسيحي و حزب دمكراتهاي آزاد

7،9

??????

10

زاكسن‌انهالت

حزب دمكرات مسيحي و حزب دمكراتهاي آزاد

2،6

????

11

بادن‌ورتمبرگ

حزب دمكرات مسيحي و حزب دمكراتهاي آزاد

10،5

??????

12

زاكسن

حزب دمكرات مسيحي

4،5

????

13

زارلند

حزب دمكرات مسيحي

1،1

???

14

هسن

حزب دمكرات مسيحي

6،1

?????

15

تورنينگن

حزب دمكرات مسيحي

2،4

????

16

بايرن

حزب سوسيال مسيحي

12،2

??????

 

تقسيم مسئوليتها بين دولت فدرال و ايالتها

 

در سيستم فدراتيو وظايف و مسئوليتها بين دولت فدرال و دولتهاي ايالتي تقسيم شده است. دولت فدرال اختيارات ديگري به نسبت ايالتها دارد و زمينه‌هايي كه اين دو در آنها قانونگزاري مي‌كنند متفاوتند.

 

در آن زمينه‌هايي كه ايالتها به تنهايي حق قانونگزاري دارند (مئلاً در حوزة فرهنگ و آموزش و پرورش)، تفاوتهاي قانوني بين ايالتهاي مختلف به چشم مي‌خورد. براي نمونه موازين قانوني براي امتحان ديپلم در ايالت هامبورگ با موازين مربوطه در ايالت بادن‌ـ‌ورتنبرگ فرق مي‌كند. و يا مئلاً در حاليكه در بايرن بايد براي اخذ ديپلم 13 سال درس خواند، اين مدرك را مي‌توان در ايالتهاي شرقي آلمان و در زارلند بعد از 12 سال تحصيل كسب نمود. البته قانون براي اين تفاوتها محدوديتهايي قائل شده است. اصل برابري و همساني شرايط زندگي مردم، ضرورت قانوناً تضمين شدة روشني ضوابط، قابل اعتماد و محاسبه‌پذيري قوانين در آلمان تقريرات و موازين حقوقي واحدي را در خيلي از بخشهاي زندگي ايجاب مي‌كنند.

 

دولت فدرال مثلاً در زمينه‌هاي زير صلاحيت قانونگزاري دارد: قوانين مربوط به اتباع خارجه و مهاجرت، امور خارجه، حقوق شهروندان، دفاع از كشور، امور هواپيمايي، تأمين اجتماعي، امور پست و مخابرات، تابعيت و قوانين كيفري.

و امور مربوط به شهرداريها، آموزش و پرورش، فرهنگ، رسانه‌هاي همگاني، قوانين مربوط به پليس و نظم عمومي بخشي از حوزه‌هاي صلاحيت قانونگزاري ايالتها مي‌باشد.

 

سيستم فدراتيو در آمريكا چنين بنا شده كه هر دو سطح دولت فدرال و ايالتها هم اختيار وضع قوانين را دارند و هم صلاحيت اجراي آنها را. تنها موضوعات و زمينه‌هاي سياسي‌ آنها براي وضع و اجراي قوانين متفاوتند. در حاليكه سيستم فدراتيو در آلمان طور ديگري سازماندهي شده: در اين كشور صلاحيتها بين دولت فدرال و ايالتها نه بر اساس زمينه‌هاي سياسي و يا وظايف دولتي، بلكه بر اساس نوع اين اختيارات تقسيم شده است: در بيشتر موارد سطح فدرال قوانين را وضع مي‌كند و اما اجراي آنها در حوزة اختيارات ايالتها مي‌باشد. البته ايالتها اختيارات وسيعي براي تأثيرگزاري بر محتواي قوانين دارند و در بسياري موارد قانونگزاري ـ حتي در زمينه‌هاي سياسي‌اي كه انحصاراً در حوزة صلاحيت دولت و پارلمان فدرال مي‌باشد، مثلاً قوانين تابعيت يا مهاجرت ـ بدون موافقت اكثريت ايالتها ممكن نيست. بنابراين چنين نيست كه پارلمان مركزي قوانين را وضع كند و ايالتها تنها مكلف باشند (بمانند سيستم استاني و متمركز برخي كشورها) آنها را اجرا كنند، آن هم بدون آنكه خود تأثيري بر محتوي و چگونگي وضع آن داشته باشند. حقوق و اختيارات ايالتها در آمريكا بيشتر از حقوق و اختيارات ايالتهاي آلمان مي‌باشد، اما تأثيرگذاري ايالتهاي آلمان براي سياست و قانونگزاري در سطح فدرال بيشتر از آمريكا مي‌باشد.

 

به دليل شركت آلمان در اتحادية اروپا اين كشور نيز همانند ديگر اعضاي اين اتحاديه بخشي از اختيارات و صلاحيتهاي خود را به اين اتحاديه واگذار نموده است، بويژه در زمينة سياست تجاري و رقابت، سياست كشاورزي (درآمد و ثبات قيمتها)، سياست پولي و ارزي و همچنين محيط زيست. چنانچه اتحادية اروپا تنها در چند زمينة مهم ديگر چون سياست دفاعي، روابط بين‌المللي و سياست در زمينة تأمين اجتماعي صلاحيت مي‌داشت، مي‌توانستيم آن را يك كشور فدراليستي بخوانيم. ملاك براي انتقال اختيارات در زمينه‌اي معين به اتحادية اروپا اين مي‌باشد كه آيا اين مشكل مشخص (مثلاً در امر مبارزة بين‌المللي با جنايتهاي فرا‌گير) با توجه به ابعاد آن، در عرصة ملي بهتر حل و فصل مي‌شود يا در عرصة فرامليتي. البته واقعيتها اغلب طور ديگري نمود پيدا مي‌كنند، چرا كه به ويژه در ارتباط با «وظايف واقعي اتحادية اروپا» اختلافات وسيعي بين اعضاي اين اتحاديه وجود دارند.

 

با درنظرداشت تقسيم وظايف بين دولت فدرال و دولتهاي ايالتي به آساني قابل فهم است كه در پايتخت فدرال سياست ديگري به نسبت پايتخت ايالتها دنبال مي‌شود. هم دولت فدرال و هم ايالتها تلاش مي‌كنند منافع خود را حفظ و از آن درمقابل آن ديگري دفاع كنند.

 

مضاف بر فاكتور تأثيرگزاري منافع فدرال و ايالتها بر همديگر رقابت بين احزاب سياسي نيز در فدراليسم نقش بازي مي‌كند: مثلاً اگر دولت فدرال و دولتهاي ايالتي به احزاب متفاوتي تعلق داشته باشند، آنها اهداف و جهت‌گيريهاي سياسي مختلفي را فرموله كرده و ايده‌ها و راههاي متنوعي را براي رسيدن به اين هدف طرح و دنبال مي‌كنند. مثلاً آن هنگام كه حكومت فدرال آلمان و اكثريت نمايندگان مجلس فدرال در ارتباط با «سياست انرژي» مي‌خواستند به بهربرداري از رآكتورهاي اتمي پايان دهند، تعدادي از ايالتها (كه در مجلس فدرال در اپوزيسيون هستند، اما در اين ايالتها حكومت مي‌كنند) در مقابل آن ايستادند. آنها با ارائة اين دليل كه با اين كار نيروي كار زيادي از بين مي‌رود و به سيل بيكاران مي‌پيوندد، تلاش نمودند مانع از تصويب قانون مربوطه شوند.

 

تنوع فرهنگي

 

سياست فرهنگي جزء اصلي‌ترين صلاحيت‌ها و اختيارات ايالتها مي‌باشد، اين هم دليل خاص خود را دارد: هر چند ايالتهاي آلمان اشتراكات تاريخي و فرهنگي فراواني با هم دارند، اما نبايد ناديده گرفت كه مثلاً در ايالت شلزويگ‌هولشتاين سنتها و رسومات متفاوتي به نسبت بايرن حاكم است. اين مسئله براي ايالتهاي شرقي آلمان كه به دليل وجود دو كشور و سيستم متفاوت در عرض 40 سال ويژگيهاي متفاوتي را كسب نموده‌اند، به همان اندازه صدق مي‌كند.

 

تفاوتهاي برجسته بين فرهنگهاي سياسي مناطق در آلمان دلايل و منشأهاي خاص خود را دارند: مثلاً موقعيت جغرافيايي نقش بزرگي بازي مي‌كنند. براي نمونه منطقة راينلاند كه چون گذرگاه و ناحيه‌اي ترانزيتي براي مردمان ديارهاي ديگر عمل مي‌كرده و مي‌كند و به اين دليل آمادگي بيشتري براي پذيرش عناصر فرهنگي و رفتاري خلقهاي ديگر داشته و دارد، با بادن‌ورتنبرگ كه منطقه‌اي كوهستاني است و مدتهاي مديدي بدون ارتباط زياد با مناطق و خلقهاي ديگر و آداب و رسوم آنها بوده فرق مي‌كند. و تفاوتهاي ايالتهاي پستي ـ چون مكلنبورگ‌فورپومرن كه از دريا تأثير مي‌پذيرند و از لحاظ ريشه‌هاي فرهنگي خود را با خلقهاي اسلاو نزديك مي‌بينند ـ با مناطقي چون بايرن كه بافت دهقاني و سنتي و محافظه‌كارانة قوي داشته‌اند و كوهها و بلنديهاي آلپ مشخصة اصلي آنها مي‌باشد ـ صرفاً در اطلاعاتي در زمينة پستي و بلنديهاي مربوطه در نقشة جغرافيايي نمود پيدا نمي‌كند، بلكه خود را در ساختارهاي فكري و رفتاري مردم اين مناطق نيز نشان مي‌دهد.

 

يكي ديگر از سرچشمه‌هاي وجود تفاوت در فرهنگ سياسي مناطق مختلف آلمان وجود سنتهاي مختلف مذهبي در اين مناطق مي‌باشد. در مناطقي كه كاتوليكها اكشريت دارند بافت سنتي و محافظه‌كارانة قوي‌تري حاكم است به نسبت مناطقي كه در آن پروتستانها اكثريت دارند. همچنين تنوع در ساختارهاي كشاورزي (كه مثلاً  باعث بوجودآمدن فرقهايي در زمينة قانون ارث بين مناطق مختلف شده است) و نقشهاي مختلفي كه اميران و اشراف در مناطق مختلف داشته‌اند باعث پيدايش و رشد فرهنگها و سنتهاي سياسي مختلفي در ميان ايالتهاي آلمان شده است. حتي اگر رسانه‌هاي همگاني و تكنيكي شدن دم‌افزون شيوة زندگي مردم يك نوع همسانگرايي بين فرهنگهاي مختلف و بي‌تفاوتي به نسبت سنتهاي قديمي را بوجود آورده، با اين وجود اين تفاوتها چنان ريشه‌دارند كه آنها در زندگي فرهنگي، سياسي و اجتماعي مردم در آلمان مدتهاي مديدي پابرجا خواهند ماند. و اين آن پشتيباني است كه فدراليسم حتي از لحاظ احساسي در بين مردم دارد.

 

تنوع فرهنگي ايالتهاي آلمان را حتي مي‌توان در دانشگاههاي قديمي و معروف اين كشور، در تأترهايي كه شهرت جهاني دارند و نيز در موزه‌ها و مجسمه‌هايي كه ويژگيهاي تاريخي اين مناطق را انعكاس مي‌دهند، به وضوح ديد.

 

وسائل ارتباط جمعي و تشكلهاي صنفي

 

تنوع فرهنگي به ويژه در زمينة راديو و تلويزيون ملموس است. ايالتها يا سازمانهاي راديو و تلويزيون مستقل خود را دارند و يا چند ايالت با هم يك سازمان راديو و تلويزيون بوجود آورده‌اند. اين مسئله نشان مي‌دهد كه جهتگيري اين رسانه‌هاي گروهي رو به مردم مناطق است و ويژگيها و نيازهاي آنها را در نظر مي‌گيرد. «تلويزيون سراسري» در آلمان (ARD) در واقع تركيبي از سازمانهاي راديو و تلويزيون ايالتهاي مختلف مي‌باشد. به عبارتي ديگر اين سازمان راديو و تلويزيون كل نيست كه سازمانهاي راديو و تلويزيون ايالتها را بوجود ‌آورده، بلكه بر عكس، اين راديو و تلويزيون ايالتها هستند كه يك تلويزيون سراسري را بوجود آورده‌اند. بزرگترين سهم برنامه‌ها را «راديو و تلويزيون غرب آلمان» (WDR) دارد كه مركز آن در كلن مي‌باشد و نه در برلين كه پيتخت آلمان است. پربيننده‌ترين برنامة اين شبكه Tagesschau است كه نه در برلين پايتخت، بلكه از هامبورگ براي سراسر آلمان پخش مي‌شود. به اين ترتيب راديو و تلويزيون در آلمان يك امر فرهنگي به حساب مي‌آيد و دولت، به ويژه دولت مركزي، حق دخالت در آن را ندارد.

 

فدراليسم در آلمان را همچنين مي‌توان در سيماي مطبوعات اين كشور ملاحظه كرد. به اين دليل كه قدرت سياسي نه در پايتخت كشور متمركز است، بلكه در بين دولت فدرال و ايالتها تقسيم شده و هر يك از پايتخت ايالتها خود يك مركز تصميم‌گيري سياسي مستقل مي‌باشد، مطبوعات هم در مركز متمركز نشده است. بنابراين عدم تمركز قدرت سياسي عدم تمركز مطبوعاتي را هم به دنبال داشته است. و اين گونه‌گوني مكانهاي مطبوعاتي تنوع در نظريات و تفكرات سياسي در جامعه را تقويت نموده و اينجاست كه پي مي‌بريم كه دمكراسي در فدراليسم بنيه و پايگاه قوي‌تري به نسبت دمكراسيهاي نظامهاي متمركز (فرانسه، انگلستان، ...) دارد. مطبوعات يكي از عمده‌ترين عامل دمكراسي و پلوراليسم سياسي در جامعه است. و فدراليسم مناسبترين مبنا براي رشد مطبوعات آزاد و متنوع مي‌باشد. اين مسئله را در آلمان به ويژه مي‌بينيم: اولاً پرخواننده‌ترين نشريات نه مطبوعات سراسري، بلكه نشريات منطقه‌اي هستند، دوماً پرتيراژترين مطبوعات سراسري مطبوعاتي هستند كه در هامبورگ (شپيگل، شترن، بيلد)، فرانكفورت (فرانكفورتر آلگماينه) و مونيخ (زوددويچه‌تسايتونگ، فوكوس) منتشر مي‌شوند.

 

حتي تشكلات صنفي و سياسي نيز خود را بر اساس اصول فدراليستي سازماندهي كرده‌اند. اين امر هم براي تشكلهاي كارگران و كارمندان صدق مي‌كند، هم براي تشكلهاي كارفرمايان، هم براي گروهها و سازمانهاي ورزشي و ارگانها و مجامع علمي صدق مي‌كند، هم براي احزاب سياسي و ارگانهاي كليسايي. 

 

Ursula Münch & Kerstin Meerwaldt:

Charakteristika des Föderalismus

In: Informationen zur politischen Bildung

Nr. 275/2002

Herausgeber: Bundeszentrale für politische Bildung

 

 


 

*    مطلب حاضر ترجمة آزاد مقاله‌اي است كه در شمارة 275/2002 نشرية Informationen zur politischen Bildung منتشر شده است و ما آن را براي اطلاع علاقمندان منشر مي‌نماييم. لازم به تذكر است كه آنجا كه ضروري بوده توضيحاتي را نيز به متن اضافه نموده‌ايم. (مترجم.)

**   مونيخ پايتخت ايالت بايرن و شتوتگارت پايتخت ايالت بادن‌ورتمبرگ مي‌باشد.

 

Email: nasser-iranpour@t-online.de