از تبعات محتمل شکست جنبش مدنی

ناصر ايرانپور

 

1.       ايران به‌ جهت برنامه‌های پنهانی اتمی‌اش در چالش با غرب قرار دارد.

2.     دورنمايی برای حل اين بحران قابل رؤيت نيست، چرا که‌ از يک سو غرب و به‌ ويژه‌ اسرائيل نمی‌تواند بپذيرد که‌ جمهوری اسلامی، دشمن اصلی کنونی آن کشور، به‌ سلاح اتمی دست يابد و از سوي ديگر جمهوری اسلامی هم بقای خود را تنها در پناه‌ اين سلاح کشتار جمعی تضمين شده‌ می‌بيند.

3.     اين بحران حتی می‌رود پس از تصويب و اجرای اقدامات تنبيهی ديگر غرب عليه‌ رژيم ايران وارد فاز تازه‌ای  شود و شرايط را برای منزوی‌کردن و تحت فشار قرار دادن باز هم بيشتر‌ حکومت اسلامی ايران فراهم کند.

4.     غرب مصمم به‌ نظر می‌رسد، اين راه‌ را تا انتنها برود ـ آن هم به‌ انضمام گزينة نظامی. حقاً هم غرب هيچگاه در اتخاذ اين تحريمها چنين متحد نبوده‌ است؛ لذا روی کار آمدن دمکراتها و اوباما در آمريکا، بر خلاف تصور برخی، نه‌ تنها امکان گسترش تحريمها و حتی توسل به‌ گزينة نظامی را کاهش نداده‌، بلکه آن دو را‌ عملاً افزايش نيز داده‌‌ است. پيش از آن‌ جهان به‌ سختی می‌توانست توجيهات جورج بوش برای اعمال تحريمهای اقتصادی و به‌ ويژه‌ دخالت نظامی را بپذيرد، به‌ويژه‌ اينکه‌ سابقاً با مستمسکهای بی‌اساس (مثلاً در مورد‌ عراق) به‌ اين اقدامات دست زده‌‌ بود. پيش از جنگ آمريکا و عراق هم افکار عمومی جهان با ادبيات خشن جورج بوش مشکل داشتند. اما اوباما با تعامل منعطفانه‌اش توپ را به‌ زمين ايران انداخته‌ است و در صورتی که‌ رژيم ايران به‌ اين انعطافها نيز پاسخ منفی بدهد، نه‌ تنها آمريکا، بلکه‌ اروپا و حتی پشت پرده‌ چين و روسيه‌ نيز مشکل زيادی با اقدام نظامی عليه‌ رژيم ايران نخواهند داشت.

5.     افکار عمومی جهان نيز از سويی با عنايت به ‌اجتناب دولت ايران از پذيرش پيشنهادات تشويقی غرب و از سوی ديگر به‌ دليل تعامل خشن حاکمان با مردم ايران و خموشی قطعی اين جنبش آمادگی بيشتری برای پذيرش گزينة نظامی خواهند داشت. طبق برداشت من، حکومت ايران پس از قضية سلمان رشدی و قتل دکتر صادق شرفکندی و ماجرای محکوميتش در دادگاه‌ ميکونوس چنين وسيع افشاشده‌ و منزوی نبوده‌ است؛ چندين ماه‌ جنبش مدنی مردم ايران و توحش حکومت اسلامی سر تيتر اول رسانه‌های بصری و سمعی و طبعی سراسر جهان بود و هنوز هم يکی از سوژه‌ها و موضوعات اصلی اين رسانه‌ها را تشکيل می‌دهد.

6.     از همه‌ مهمتر: مردم ايران هم با سرکوبهای اخير به‌ اين استنتاج می‌رسند که‌ حکومت ايران نه‌ تن به‌ اصلاحات و مطالبات بديهی مردم با فشار نيروی مدنی و داخلی می‌دهد و نه‌ از طريق جنبش مسالمت‌آميز مردمی با توجه‌ به‌ درجة بالای اعمال خشونت دستگاههای امنيتی و نظامی‌اش قابل سرنگونی می‌باشد. لذا اين مردم در بعد ميان‌مدت سه‌ راه‌ بيشتر پيش روی خود نخواهند ديد:

o       يا نوميدانه‌ تن به‌ تداوم سلطة مستبدانة حکومت اسلامی ايران می‌دهند،

o     يا به‌‌ دخالت نظامی غرب بر عليه‌ دولت ايران اميد می‌بندند، تا خود فرصتی برای قيام بيابد، آنطور که‌ در عراق شاهد آن بوديم و

o       يا از درون جنبش مدنی نيروهايی دست به‌ خشونت متقابل و به‌ عبارتی ديگر جنگ مسلحانه‌ بر عليه‌ رژيم می‌زنند.

7.     من نشانه‌های کرنش به‌ جمهوری اسلامی از سويی و برپايی يک جنبش مسلحانه از سو‌ی ديگر را هنوز نمی‌بينم، اما علائم اميد به‌ سرنگونی رژيم از طريق نيروی نظامی مشخصاً توسط آمريکا را ديرزمانی است که‌ در مردم مشاهده‌ نموده‌ام. دور اخير سرکوبهای جنبش مردمی و به‌ ويژه‌ مماشات و عقب‌نشينی سرآمدان "جنبش سبز"در مقابل رژيم اين درک و استنتاج را تنها گسترش و تعميق خواهد بخشيد.

14   ژانوية   2010